بخشی کوچک از خاطرات مادر شهید حسین خرازی


سوگل هستم !

خاطره ای از مادر شهید سر افراز سردار حسین خرازی

«به من گفته بود تا رنده هست جایی نقل نکنم. حسین گفت :وقتی دستم قطع شد ، درد نگرفت؛ یک حال خوشی به من دست داد؛ حال پرواز. صدایی از ملکوت به من گفت : حسین آقا می آیی یا می مانی ؟  با خودم گفتم می خواهم هنوز بجنگم ، خمینی تنهاست ، من سرباز اویم ، هنوز جنگ تمام نشده .در همین حالات بودم که افتادم زمین. درد به تمام تنم سرایت کرد و در بدنم پیچید.» اینان ثابت قدم بودن ، ثبات قدم یعنی این که برای هدفت وقت اضافی بگیری ؛هدف شهدا جز سربلندی اسلام چیزی نبود؛ اینان افسانه نیستند.



نظرات شما عزیزان:

ehsan
ساعت1:28---15 مرداد 1392
زیبابود مرسی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:31 توسط Sogol| |


Power By: LoxBlog.Com